درمان خطاهای شناختی (افکار اتوماتیک)

دیدگاه : 0 دیدگاه

باور گروهی از روانشناسان آن است که انسان تحت‌تاثیر چهار فاکتور مهم می‌باشد.

افکار-احساس- رفتار- محیط

وقتی فکری به ذهن فرد می‌آید، احساسی را در او به‌وجود می‌آورد و فرد بر اساس احساس ایجاد شد در او رفتاری انجام می‌دهد و در محیط تاثیر می گذارد. بنابراین هر رفتاری که از ما سر می‌زند ناشی از افکار ما می‌باشد. این نکته اهمیت داشتن افکار درست را بیشتر می‌کند. فکر، احساس و در نتیجه رفتار را ایجاد می‌کند.
در شرح خطاهای شناختی، ابتدا فردی را تصور کنید که از دوران کودکی، عینکی رنگی بر چشم داشته است و هیچ زمان دنیا را بدون عینک خود ندیده است.

مسلماً او باور دارد که دنیا به رنگ عینک او می‌باشد، زیرا همه چیز را تنها پس از عبور از عینک رنگی خود مشاهده کرده است.
انسان‌ها در طول دوران کودکی خود عینک‌هایی بر چشم می‌گذارند که پس از آن خود، دیگران و دنیا را تنها پس از عبور از آن می‌توانند ببیند. اگر رنگ عینک تیره باشد، همه چیز را تیره و تار می‌بینند. عینکی که فرد بر چشم دارد عبارت از قوانین و فرض‌هایی است که در کودکی به جهت مواجهه با دنیا فرا گرفته است. فرض‌هایی مانند: اگر موفق نباشی، تو را دوست نخواهند داشت- برای آنکه خوشحال و شاد باشی، باید با کسی در ارتباط باشی- دنیا مکان خطرناکی است- به هیچ کسی نباید اعتماد کرد- اگر کلاه سرت برود، نشانه احمق بودن تو است- اگر دیگران ترکت کنند، حتماً اشکالی در کارت بوده است- مردها بی‌وفا هستند و … .

زمانی که قوانین و فرضیات در فرد شکل گرفت، از آن پس فرد همواره تلاش می‌کند تا آن فرض‌ها و قوانین را هر چه بیشتر تایید و اثبات کند، زیرا انسان نمی‌تواند با دنیایی غیرقابل پیش‌بینی مواجه شود، او دنیایی بد ولی قابل پیش‌بینی را بر دنیایی خوب و غیرقابل پیش‌بینی ترجیح می‌دهد. قدرت پیش‌بینی وقایع و اتفاقات بد به فرد قدرت کنترل و مقابله می‌دهد.

باورها و قوانین شکل گرفته در فرد در برابر هرگونه تغییر مقاومت می‌کنند. حال اگر این فرد در بزرگسالی با افرادی مواجه شود که بسیار قابل اطمینان هستند، بر اساس فرض و باور خود نمی‌تواند به آنها اعتماد کند و با فکرهایی مانند: هنوز به من خیانت نکرده است، اینها همه برای جلب اطمینان من است- معلوم نیست هدفش از این محبت کردن‌ها چه می‌باشد، آخر چه کسی بی‌دلیل و بدون نفع شخصی محبت می‌کند- درست است که خیلی به من لطف کرده است ولی فلان کار را با من کرد و …، فرض اولیه خود را که عبارت است از «به کسی نمی‌توان اعتماد کرد» دست نخورده حفظ می‌کند.

این فرض‌ها و قوانین نه تنها برای تعیین نحوه واکنش ما در قبال دیگران، بلکه همچنین برای تأمین چارچوبی جهت درک موقعیت‌های زندگی مورد استفاده قرار می‌گیرد. بر اساس این فرض‌ها و قوانین، ما وقایع عالم را تفسیر می‌کنیم. آیا فلان رفتار آقای الف نشانه بی‌احترامی بوده است یا خیر؟ آیا آقای ب قصد تعریف داشته است یا طعنه زدن؟ ما بر اساس این تفسیرها احساس خاصی پیدا می‌کنیم و بر اساس آن، احساس واکنش نشان می‌دهیم. مثال: شما و دوستتان میهمان فردی هستید. میزبان به شما می‌گوید: چقدر خوب که زودتر از موعد آمدید. فکر دوست شما= منظورش آن است که آدم‌های بیکاری هستید و زود آمدنتان وقت من را می‌گیرد. احساس دوست شما= غم و سرخوردگی. واکنش دوست شما= سکوت در طی میهمانی و اصرار بر ترک زودتر میهمانی. و اما فکر شما= چقدر خوب شد زودتر آمدم، زیرا باعث شد میزبان از تنهایی در بیاید. احساس شما= رضایت و خوشحالی. واکنش شما= صمیمیت بیشتر با میزبان و ماندن بیشتر در منزل او.

خطاهای شناختی یا افکار اتوماتیک راهی است که ذهن فرد از طریق آن، قوانین و فرض‌های غلط خود را درباره خود، دیگران و دنیا با وجود شواهد نقض بسیار، همچنان حفظ می‌کند. فرد با وجود آنکه در طول زندگی با شواهد متناقض بسیاری در رابطه با فرض‌ها و قوانین اولیه‌ی شکل گرفته در دوران کودکی خود مواجه می‌شود، ولی به‌واسطه خطاهای شناختی خود این قوانین و فرض‌های دوران کودکی را دست نخورده نگاه می‌دارد. وقتی فردی دچار احساسات غم، اضطراب، گناه و … می‌شود، لابد بر آن است که یک نوع از خطاهای شناحتی در او جریان دارد. فرد می‌تواند با آموزش یاد بگیرد که این خطاهای شناختی را در فکر خود پیدا کرده و با به چالش طلبیدن آنها، این افکار را با افکار سالم‌تر جایگزین کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *